رای وحدت رویه شماره 774 مورخ 1398/01/20 هیات عمومی دیوان عالی کشور
06 خرداد 1404 58مقدمه
جلسه هیات عمومی دیوان عالی کشور در مورد پرونده وحدت رویه ردیف 97/79 راس ساعت 8:30 روز سهشنبه مورخ 1398/01/20 به ریاست حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای حسین مختاری معاون محترم قضایی دیوان عالی کشور و با حضور حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای محمد مصدق نماینده محترم دادستان کل کشور و شرکت آقایان روسا، مستشاران و اعضای معاون کلیه شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیات عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظر نماینده دادستان محترم کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رای وحدت رویه شماره 774 - 1398/01/20 منتهی گردید.
الف: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد: به حکایت محتویات پروندههای کلاسه 960584 و 962644 دیوان عالی کشور از شعب سی و چهارم و سی و هشتم این مرجع با اختلاف استنباط از مقررات قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394 آراء متفاوت صادر گردیده است که خلاصه جریان قضیه به شرح زیر گزارش میشود:
الف- به دلالت محتویات پرونده کلاسه 960584 شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور، آقای میثم … در حوزه قضایی سمنان به طرفیت همسرش خانم بهناز … به خواسته صدور گواهی عدم امکان سازش اقامه دعوی نموده که برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه عمومی حقوقی این شهرستان ارجاع شده است.
زوجه در جلسه 1395/01/15 این دادگاه مهریه خود را مطالبه و در 1395/01/21 نیز از طریق اجرای ثبت محل، به صدور اجراییه مبادرت کرده و اظهار داشته شوهرش به منظور فرار از پرداخت مهریه مافیالقباله که عبارت از 514 عدد سکه بهار آزادی بوده، کلیه موجودیهای خود به مبلغ 613/210/803 ریال در حسابهای مشترک بانکی را در تاریخ 1395/01/17 به برادر و مادرش واگذار نموده و حق برداشت را کلّاً از خودش سلب نموده است.
با شکایت خانم بهناز …، شعبه 101 کیفری سمنان مستنداً به مواد 19، 160 و 211 قانون مجازات اسلامی و ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی اخیرالتصویب آقای میثم … را طی دادنامه 1135-1395/8/11 به علت انتقال مال با انگیزه فرار از پرداخت مهریه بزهکار تشخیص و به تحمل هفت ماه حبس محکوم کرده که عیناً در شعبه چهارم تجدیدنظر استان به موجب دادنامه 964 - 1395/10/27 مورد تایید واقع شده است.
آقای وکیل محکومٌعلیه از رای قطعی صادر شده، اعاده دادرسی خواسته و در لایحه تقدیمی با توجه به اینکه شاکیه مهریهاش را مطالبه نکرده است و رای قطعی و لازمالاجرا در خصوص محکومیت موکّلش به پرداخت مهریه صادر نگردیده، رای محکومیت کیفری را واجد ایراد دانسته و به استناد بند «چ» ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری مستدعی پذیرش درخواست اعاده دادرسی شده است اما هیات محترم شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور طی دادنامه 719 - 1396/7/19 که عیناً نقل میشود آن را مردود اعلام کردهاند:
«درخواست مستدعی اعاده دادرسی موجه و درخور پذیرش نیست، زیرا دادگاه در رسیدگی ماهوی مدیونیت او را به شاکی احراز نموده و نامبرده دلیلی بر اینکه باقی اموالش برای تادیه دین او کفایت مینماید ابراز ننموده است. بنابراین و مستنداً به ذیل ماده 476 قانون آیین دادرسی کیفری قرار رد درخواست را صادر و اعلام مینماید.»
ب- طبق محتویات پرونده 962644 شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور خانم میترا … مهریه خود را از شوهرش آقای شهرام … مطالبه و پس از صدور قرار تامین خواسته، یک قطعه باغ متعلق به شوهرش را توقیف کرده است اما عملیات اجرایی مربوط به مزایده، در اثر اعتراض آقای ابوالقاسم … که خود را به استناد یک فقره قرارداد عادی مالک باغ معرفی کرده، متوقف شده و بدنبال آن خانم میترا از او و شوهرش به انجام معامله با انگیزه فرار از ادای دین شکایت کرده است و شعبه اول دادگاه عمومی زرقان با توجه به شکایت شاکیه و نظریه کارشناس مبنی بر صوری بودن قولنامه تنظیمی فیمابین متهم و منتقلالیه و غیرواقعی بودن تاریخ مندرج در آن طی دادنامه 301768 - 1395/10/23 هر یک از آنها را به استناد ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394 به تحمل یک سال حبس و پرداخت جزای نقدی معادل دویست میلیون ریال در حق دولت محکوم کرده که در شعبه پانزدهم دادگاه تجدیدنظر استان فارس طی دادنامه 500913 - 1396/6/28 مورد تایید واقع شده است. متعاقب قضیه وکیل آقای شهرام … از دیوان عالی کشور تجویز اعاده دادرسی را درخواست کرده و نوشته است:
زمان مطالبه مهریه بعد از فروش باغ بوده و مبلغ 530/000/000/2 ریال از 400 سکه موضوع مهریه از طریق توقیف حساب بانکی موکل تهاتر شده و حدود 400/000/000/1 ریال بدهکار است و باغ نیز 900/000/000/1 ریال قیمتگذاری شده و موکل در این خصوص پروندهای در شعبه دوم دادگاه حقوقی شیراز دارند و از بابت برداشت از حساب بانکی اقامه دعوی کرده که در صورت محکومیت خانم میترا، موکل هیچ بدهکاری نخواهد داشت و شرط اجرای ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی، عدم کفایت دارایی جهت پرداخت بدهکاری است مستنداً به بند «ج» ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری تقاضای اعاده دادرسی نموده که شعبه سی و هشتم دیوانعالی کشور طی دادنامه 3137 - 1396/9/12 چنین رای داده است:
«از مجموع مقررات و مواد قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394 استفاده میشود که انتقال مال به دیگری با انگیزه فرار از دین باید موخر بر محکومیت به پرداخت دین صورت گرفته باشد تا موجبات مسئولیت و محکومیت کیفری مدیون را به تبع آن فراهم سازد، حتی عنوان قانون نیز نحوه اجرای محکومیتهای مالی است که ظهور در این استنباط دارد به ویژه اینکه عبارت تعهدات مالی موضوع اسناد لازمالاجراء که در ماده 4 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی تصریح شده بود، در ماده 21 قانون اخیرالتصویب حذف و در متن این ماده جزای نقدی معادل نصف محکومبه نیز بهعنوان یکی از مجازاتهای تعزیری تعیین و در انتها آمده عین مال و در صورت تلف یا انتقال، مثل یا قیمت آن از اموال انتقالگیرنده به عنوان جریمه اخذ و محکومبه از آن محل استیفاء خواهد شد و بدیهی است کلمه محکومبه این ماده ناظر به مواردی است که محکومیت مالی قبل از معامله قطعی گردیده باشد حتی در سایر مواد این قانون عبارات حکم دادگاه، محکومبه، خودداری از اجرای حکم، خودداری از اعلام کامل اموال به منظور فرار از اجرای حکم، ذکر شده که موید همین معنا است ضمناً اداره حقوقی قوه قضائیه در نظریه مشورتی شماره 1756/95/07 - 1395/7/26 در مورد دینی که راجع به آن رای مبنی بر محکومیت صادر نشده، اعمال ماده 2 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی را ممکن ندانسته، لذا تسری ماده 21 قانون یاد شده به انگیزه مدیون قبل از محکومیت مالی او خلاف موازین و با اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی سازگاری نخواهد داشت. بدیهی است رسیدگی به دعوی مربوط به عدم نفوذ معاملهای که به قصد فرار از دین به طور صوری واقع شده مطابق ماده 218 قانون مدنی و مفاد رای وحدت رویه شماره 2914 - 1337/10/25 خواهد بود که امری حقوقی و فاقد وصف کیفری است بنا به مراتب مذکور قطع نظر از اینکه تقاضای آقای شهرام … با وکالت آقای مجید … شامل مضامین ماهوی است و با بند ج ماده 474 قانون آیین دادرسی کیفری انطباق ندارد ولی از این حیث به لحاظ فراقانونی بودن مجازات با بند چ ماده یاد شده منطبق تشخیص و مستند به ماده 476 همین قانون ضمن قبول درخواست و تجویز اعاده دادرسی، رسیدگی مجدد به شعبه همعرض دادگاه صادرکننده حکم قطعی محول و ارجاع داده میشود.»
همانطور که ملاحظه میفرمایند شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور احراز بدهکاری متهم و عدم کفایت اموال وی برای تادیه دین را برای صدور حکم محکومیت انتقالدهنده مال به قصد فرار از ادای دین کافی دانسته و درخواست اعاده دادرسی را مردود اعلام کرده است ولی شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور در نظیر مورد در صورتی موضوع را در اجرای ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مصوب 1394 قابل تعقیب کیفری میداند که معامله به قصد فرار از ادای دین بعد از محکومیت قطعی مدیون در دادگاه، واقع شده باشد که چون از شعب مختلف دیوان عالی کشور در موارد مشابه با اختلاف استنباط از ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394 آراء متهافت صادر شده است لذا به استناد ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری طرح قضیه را برای صدور رای وحدت رویه قضایی درخواست مینماید ضمناً شعبه یازدهم دیوان عالی در همین مورد، به موجب دادنامه 1203018 - 1397/08/12 مانند شعبه سی و هشتم و شعبه سی و پنجم طی دادنامه 978 - 1397/8/15 مثل شعبه سی و چهارم رای دادهاند که تصاویر دادنامههای آنان نیز پیوست است.
معاون قضایی دیوان عالی کشور - حسین مختاری
ب: نظریه نماینده دادستان کل کشور
«موضوع درخواست صدور رای وحدت رویه از هیات عمومی دیوان عالی کشور از این قرار است:
الف- شعبه سی و چهارم دیوان عالی کشور معتقد است که اجرای ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی منوط به محکومیت مدیون به پرداخت دین نیست بلکه صرف احراز بدهکاری متهم و عدم کفایت اموال وی برای تادیه دین، برای صدور حکم محکومیت انتقالدهنده مال به قصد فرار از ادای دین کافی است و نیازی به محکومیت وی به پرداخت دین وجود ندارد.
ب- شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور در مورد مشابه، در صورتی موضوع را در اجرای ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394 قابل تعقیب کیفری میداند که معامله به قصد فرار از دین بعد از محکومیت قطعی مدیون در دادگاه واقع شده باشد به تعبیر دیگر جرمانگاری موضوع ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مربوط به موردی است که بدهکار، پس از محکومیت قطعی خویش، مال خود را به دیگری منتقل نماید در غیر اینصورت انتقال مال موضوع این ماده جنبه کیفری نخواهد داشت.
به نظر میرسد با توجه به قرائن و امارات زیر، نظر شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور صائب و منطبق با موازین حقوقی است. 1- عنوان قانون که ماده 21 هم یکی از مواد همان قانون است، «قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی» است و قانونگذار در این عنوان از کلمه «محکومیت» استفاده کرده است. بنابراین در اجرای مفاد این ماده نیز، محکومیت به ادای دین، ضرورت دارد. 2- در ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی، جزای نقدی معادل نصف محکوم به برای مرتکب موضوع این ماده به عنوان مجازات پیشبینی شده است و اگر متهم، محکومیت قضایی قبلی نداشته باشد دادگاه چگونه میتواند برای وی مجازات تعیین نماید؟ 3- در ذیل ماده 21 مقرر شده است: «… در صورتی که منتقلالیه نیز با علم به موضوع اقدام کرده باشد در حکم شریک است در این صورت، عین آن مال و در صورت تلف یا انتقال، مثل یا قیمت آن از اموال انتقالگیرنده به عنوان جریمه اخذ و محکومبه از محل آن استیفاء خواهد شد» همانگونه که ملاحظه میشود قانونگذار مجدداً از کلمه «محکومبه» استفاده کرده است در حالی که در ماده 4 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی سابق که ماده 21 جایگزین آن شده است از کلمه «محکومبه» استفاده نشده بود و این نشانگر آن است که قانونگذار وجود محکومیت قضایی را در اجرای این ماده الزامی میداند. 4- در موارد تردید لازم است که به اصول مسلم حقوقی و شرعی مراجعه نمود که اصل صحت معامله، اصل اباحه و جرم نبودن رفتار ارتکابی و اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی، موید نظر شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور است. با توجه به مراتب فوق با نظر شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور موافقم.»
ج: رای وحدت رویه شماره 774 - 1398/01/20 هیات عمومی دیوان عالی کشور
نظر به اینکه قانونگذار در ماده 21 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1394/04/23، در مقام تعیین مجازات برای انتقالدهندگان مال با انگیزه فرار از دین، به تعیین جزای نقدی معادل نصف محکومٌبه و استیفای محکومٌبه از محل آن تصریح کرده است و نیز سایر قراین موجود در قانون مزبور کلاً بر لزوم سبق محکومیت قطعی مدیون و سپس، انتقال مال از ناحیه وی با انگیزه فرار از دین دلالت دارند که در اینصورت موضوع دارای جنبه کیفری است لذا با عنایت به مراتب مذکور در فوق و اصل قانونی بودن جرائم و مجازاتها، بهنظر اکثریت اعضای هیات عمومی دیوان عالی کشور رای شعبه سی و هشتم دیوان عالی کشور که مستدعی اعاده دادرسی را قبل از محکومیت قطعی به پرداخت دین، غیرقابل تعقیب جزایی دانسته است در حدی که با این نظر انطباق دارد صحیح و منطبق با قوانین موضوعه تشخیص میگردد. این رای در اجرای ذیل ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای کلیه مراجع قضایی و غیر قضایی لازمالاتباع است.
هیات عمومی دیوان عالی کشور
افزودن دیدگاه
دیدگاه کاربران